مردی به نام تیجی بالانتاین در دهکدهای در شمال شرقی انگلستان صاحب کافهای به نام بلوط پیر میباشد. تیجی بالانتاین تلاش میکند تا مانند گذشته کافه خود را پر رونق نگه داشته و آن را به عنوان فضای عمومی باقیمانده در شهر حفظ کند تا مردم بتوانند در آنجا با هم ملاقات کنند. ولی وقتی پناهجویان سوری در شهر مستقر میشوند، تنشها در شهر افزایش پیدا میکند، اما در این میان بالانتاین با یکی از پناهندگان به نام یارا رابطهای دوستانه برقرار میکند و…
ریکی و خانواده اش از زمان سقوط مالی سال 2008 در حال مبارزه با بدهی هستند. فرصتی برای از بین بردن استقلال با یک ون جدید براق و فرصتی برای اجرای حق رای دادن به عنوان راننده تحویل مشاغل آزاد ظاهر می شود. کار سختی است و کار همسرش به عنوان مراقب آسان تر نیست. واحد خانواده قوی است اما وقتی هر دو در جهات مختلف کشیده شوند همه چیز به نقطه شکست می رسد.